English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 229 (4629 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
staff of life U نان یا چیزی شبیه ان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
pap U هر چیزی شبیه نوک پستان
windmill U هر چیزی شبیه اسیاب بادی
windmills U هر چیزی شبیه اسیاب بادی
cream U هر چیزی شبیه سرشیر
creamed U هر چیزی شبیه سرشیر
creaming U هر چیزی شبیه سرشیر
creams U هر چیزی شبیه سرشیر
skewer U هر چیزی شبیه سیخ کباب
skewered U هر چیزی شبیه سیخ کباب
skewering U هر چیزی شبیه سیخ کباب
skewers U هر چیزی شبیه سیخ کباب
pencil U هر چیزی شبیه مداد
pencilling U هر چیزی شبیه مداد
pencils U هر چیزی شبیه مداد
stalk U پایه چیزی شبیه ساقه
stalked U پایه چیزی شبیه ساقه
stalking U پایه چیزی شبیه ساقه
stalks U پایه چیزی شبیه ساقه
asterism U هر چیزی شبیه ستاره
gooseneck U هر چیزی شبیه گردن غاز هرچیز شبیه U
k U هر چیزی شبیه K کیلو
lobular U شبیه قطعه کوچکی از چیزی
pes U پای جانور هر عضو یا چیزی شبیه پا
rowel U حلقه دهانه اسب هر چیزی شبیه مهمیز وسیخک
stalking horse U اسب یا چیزی شبیه به ان که شکارچی در پشت ان پنهان است
t U بیستمین حرف الفبای انگلیسی هر چیزی شبیه حرف T
waterish U هر چیزی شبیه اب
to feel like something U احساس که شبیه به چیزی باشد کردن [مثال پارچه]
Other Matches
pinnulate U شبیه برگچه شبیه بالچه
pinnulated U شبیه برگچه شبیه بالچه
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
query U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queried U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
queries U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replaced U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replacing U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replace U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
establish U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
to pass by any thing U از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
establishing U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishes U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
controls U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to hang over anything U سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
control U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
appreciating U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rates U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
to regard somebody [something] as something U کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
appreciate U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rate U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
change U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changed U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
changes U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changing U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
fence [around / between something] U حصار [دور چیزی] [بین چیزی]
to wish for something U ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
screw up <idiom> U زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
fence [around / between something] U نرده [دور چیزی] [بین چیزی]
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
womanlike U شبیه زن
luteous U شبیه گل
feathery U شبیه به پر
imitations U شبیه
quasi U شبیه
medals U شبیه
imitation U شبیه
similes U شبیه
pygidial U شبیه دم
analogous U شبیه
more like;most like U شبیه تر
makes U شبیه
anthoid U شبیه به گل
simile U شبیه
medal U شبیه
similiar U شبیه
make U شبیه
akin <adj.> U شبیه
similar to that U شبیه به ان
similar <adj.> U شبیه
alike <adj.> U شبیه
like <adj.> U شبیه
related <adj.> U شبیه
papilionaceous U شبیه
similar U شبیه
nears U شبیه
nearing U شبیه
personator U شبیه
nearest U شبیه
nearer U شبیه
simulant U شبیه
neared U شبیه
near- U شبیه
near U شبیه
wifelike U شبیه زن
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . U درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
recognition U 1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
to blame somebody for something U کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی [اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن] [جرم یا گناه]
resists U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resisting U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resisted U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
to paint something [with something] U چیزی را [با چیزی] رنگ زدن
to lean something against something U چیزی را به چیزی تکیه دادن
resist U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
insert U قرار دادن چیزی در چیزی
requiring U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
requires U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
inserting U قرار دادن چیزی در چیزی
inserts U قرار دادن چیزی در چیزی
required U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
require U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
equals U همرتبه شبیه
simulant of U مانند شبیه
equalled U همرتبه شبیه
whippy U شبیه شلاق
equal U همرتبه شبیه
equaled U همرتبه شبیه
equalling U همرتبه شبیه
likens U شبیه شدن
equaling U همرتبه شبیه
likens U شبیه کردن
asteroid U شبیه ستاره
likening U شبیه شدن
dermoid U شبیه پوست
dermoidal U شبیه پوست
woodsy U شبیه چنگل
soupy U شبیه ابگوشت
liken U شبیه کردن
shrubby U شبیه بوته
likened U شبیه کردن
phylloid U شبیه برگ
adenoidal U شبیه غده
likening U شبیه کردن
liken U شبیه شدن
asteroids U شبیه ستاره
palmate U شبیه پنجه
eugenoid U شبیه اوگانا
vestibular U شبیه رخت کن
ophidian U شبیه مار
vermiform U شبیه کرم
farfetched U شبیه بعید
snuffy U شبیه انفیه
oleaginous U شبیه روغن
vee U شبیه حرف v
spathulate U شبیه مرهم کش
spatulate U شبیه مرهم کش
nomological U شبیه قانون
vaulty U شبیه طاق
fiddleback U شبیه ویولون
vestibular U شبیه اتاقک
epithelioid U شبیه بشرهای
panduriform U شبیه ویولون
wavelike U شبیه موج
pisiform U شبیه نخود
palating U شبیه کاخ
ovine U شبیه گوسفند
sloughy U شبیه دله
gypsies U شبیه کولی
spongy U شبیه اسفنج
encephaloid U شبیه مغز
snakelike U شبیه مار
virgulate U شبیه میله
epithelial U شبیه بشرهای
ophitic U شبیه مار
fiddleback U شبیه کمانچه
pithy U شبیه مغز
simulators U شبیه ساز
simulator U شبیه ساز
psittaceous U شبیه طوطی
aliform U شبیه بال
alkaloid U شبیه قلیا
protean U شبیه Proteus
argillaceous U شبیه خاک رس
prismoidal U شبیه منشور
sagittate U شبیه تیر
likened U شبیه شدن
assonant U شبیه در صدا
reniform U شبیه کلیه
quasi easement U حق شبیه به حق ارتفاق
liverish U شبیه جگر
rhizome U شبیه ریشه
rooty U شبیه ریشه
simulated U شبیه ساخته
popish U شبیه کاتولیک
stellar U شبیه ستاره
steamy U شبیه بخار
steamiest U شبیه بخار
steamier U شبیه بخار
nebulous U شبیه سحاب
adrenergic U شبیه ادرنالین
polypous U شبیه بواسیرلحمی
likes U شبیه همچون
liked U شبیه همچون
plexiform U شبکهای شبیه رگ
plexiform U شبیه شبکه
gipsies U شبیه کولی
citied U شبیه شهر
claustral U شبیه حجره
computer simulation U شبیه سازی
sculpturesque U شبیه مجسمه
gypsy U شبیه کولی
Recent search history Forum search
1incentive
1چیزی که عوض داره گله نداره
1confinement factor
1She ferreted in her handbag and found nothing.
2از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
2از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
1دست بردن در چیزی - dast bordan dar chizi
1The only thing standing between you and your goal is the bullshit story you keep telling
2مفعول
1tumoroid
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com